علی میرزائی



صدای دل نشین

برای دیدنم، یارم اگر گه گاه می آید

ولی با ناز ِسروی ناز او از راه می آید

نگاهم کرد و ره گم کردم و در چاه افتادم

کجا آن بی وفا گاهی سر ِاین چاه می آید

به روزم آفتابم بود و شب هایم مرا مهتاب

هوای ابریم را کی خُور و کی ماه می آید

مه اردیبهشت است و هوا دلکش و دل ها تنگ

نَفَس از سینه ام اما سوار آه می آید

کنم احساس، خود را بین گل های چمنزاری

صدای دل نشین او چو از "همراه" می آید

به دانشگاه عشق آموخت رمز مهربانی را

به وقت دلربایی ها ز دانشگاه می آید

(رها)دل بسته بر چشم سیاه و قامت سروش

چو او از خانه اش سوی تفرجگاه می آید

علی میرزائی(رها)  


صدای من و تو
عاشق هم شدن ماست صفای من و تو
درد عشق من وتو بود دوای من و تو

گر چه فرهادم و شیرین منی یاس سفید
بیستون سد بزرگی است برای من و تو

عشق ما گر چه خیالی است ولی جان سوز است
روی موجی چو حباب است بنای من و تو

بس که چون سایه به دنبال تو بودم همه جا
آشکار است عزیزم رد ِ پای من و تو

بغض حسرت به گلو سد ره فریاد است
نشنود گوش فلک گر که صدای من و تو

دود آه تو "رها" دوش به افلاک رسید
شاید آید به سر رحم خدای من و تو

علی میرزائی"رها"


آخرین جستجو ها